همانطور که کودک بزرگ تر می شود، کل تمرکز والدین و همچنین مدرسه، اطمینان از عملکرد خوب در موضوعات علمی، ریاضی و زبان و همچنین سایر فعالیت های موثر در بخش از برنامه درسی است. اما زندگی تماما به مفهوم خوب بودن در موضوعات درسی نیست. هوش هیجانی نقش مهمی در ایجاد شخصیت فردی دارد که در کودکان خردسال با بزرگ شدن به آن تبدیل می شوند. نشانه های درک کودک از خشم تان وقتی به خوبی عمل نمی کند یا ناراحتی دوستش در هنگام از دست دادن حیوان خانگی اش، همه نشانه هایی است که باید از آن آگاهی داشته باشید و این نشانگر هوش هیجانی خوب فرد است.

هوش هیجانی چیست؟

به زبان ساده، توانایی فرد در درک احساسات خود و دیگران به عنوان هوش هیجانی در نظر گرفته می شود. افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند، می توانند توجه کنند که چگونه احساسات بر دیگران تأثیر می گذارد و انگیزه های مربوط به اقدامات آنها را متوجه می شوند. هوش هیجانی با EQ اندازه گیری می شود که با IQ متفاوت است. EQ معیار شناخت چند جانبه است.

بهبود هوش هیجانی کودک شما

به طور خلاصه ، هوش هیجانی توانایی آگاهی ، درک ، کنترل و بیان احساسات ماست. این همچنین در مورد ایجاد همدلی و توانایی ما در ایجاد روابط عمیق با دیگران است.

کودک باهوش از نظر احساسی چگونه است؟

کودکانی که هوش هیجانی خود را رشد داده اند عبارتند از:

از احساسات خود آگاه هستند و واژگان لازم برای نامگذاری احساساتی که در حال تجربه آن هستند را دارند.

معمولاً قادر به درک آنچه باعث شده است آنها احساس خاصی کنند هستند و می توانند آن را توضیح دهند.

قادر به ایجاد استراتژی برای مقابله با احساسات به روشی مناسب است.

قادر به در نظر گرفتن احساسات دیگران در شرایط متفاوت است.

پنج گام اساسی درباره‌ی افزایش هوش هیجانی کودکان

۱. از زاویه‌ی دید کودک‌ به مسائل بنگرید و با او همدردی کنید

حتی اگر نمی‌توانید برای «ناراحتی» فرزندتان کاری کنید، حداقل با او همدردی کنید. همین که بداند کسی او را می‌فهمد و درک می‌کند، باعث تسکین دردش می‌شود. انسان‌ها به دنبال پناهگاهی امن می‌گردند تا بتوانند خود و احساسات‌شان را خالی کنند؛ اگر خیال می‌کنید با توجه به اتفاقی که افتاده، ناراحتی فرزند بیش از حد به نظر می‌رسد، یادتان باشد همه‌ی ما احساسات را در خود جمع می‌کنیم و بعد همین که پناهگاهی امن بیابیم،‌ تمام احساسات خود را بروز می‌دهیم. آن وقت دیگر آزاد و رها می‌شویم.

گاهی آسان‌تر است که وضعیت را از چشم دیگران ببینیم و بر آنچه اعتقاد شخصی ماست، اصرار نکنیم. به این جملات نگاه کنید:

«می‌دونم برات خیلی سخته که بازیت رو قطع کنی و بیای برای شام، ولی الان وقت شامه.»

«می‌دونم دوست داری همه‌ی وقتم برای تو باشه و فقط حواسم به تو باشه، اینطور نیست؟»

«خیلی بد شد که داره بارون میاد و نمی‌تونی بری بیرون بازی کنی.»

«می‌دونم دوست داری مثل آدم بزرگا تا دیروقت بیدار بمونی.»

«می‌دونم از اینکه برج اسباب‌بازیت خراب شد خیلی دلخور شدی.»

۲. به کودک اجازه دهید خود را ابراز کند

کودکان نمی‌توانند بین «احساسات»شان و «خود»شان تفاوت قائل شوند. به جای بی‌اهمیت جلوه دادن یا نفی احساسات آنها که باعث می‌شود فکر کنند احساس‌شان بی‌ارزش یا خجالت‌آور است، آنچه احساس می‌کنند، بپذیرید.

ناپسند دانستن عصبانیت یا ترس کودک باعث نمی‌شود او دیگر این حس را نداشته باشد بلکه او را وامی‌دارد احساسات خود را سرکوب کند. احساساتی که آزادانه ابراز می‌شوند دیگر کودک را آزاد نمی‌دهند اما متاسفانه احساساتی که سرکوب شوند از بین نمی‌روند، بلکه انگار به دام افتاده‌ باشند همواره دنبال یافتن راهی به بیرون هستند. این احساسات تحت کنترل ضمیر خودآگاه قرار ندارند، به همین دلیل می‌توانند بعدها ناگهان و ظاهراً بی‌دلیل و توفانی خود را نشان دهند. آن وقت با کودکی روبه‌رو می‌شوید که به خواهر خود مشت می‌زند، کابوس می‌بیند یا تیک عصبی دارد.

چرا این‌ رویکرد هوش هیجانی کودک را تقویت می‌کند؟

  • وقتی احساسات کودک را بپذیرید به او کمک می‌کنید خود نیز احساساتش را بپذیرد. در نتیجه می‌تواند از پس آن بربیاید، به راهش ادامه دهد و احساساتش را بهتر کنترل کند.
  • پذیرش شما به کودک یاد می‌دهد زندگی احساسی او خطرناک یا شرم‌آور نیست و درحقیقت کاملا عادی و قابل مدیریت است. به این ترتیب او می‌فهمد تنها نیست. یاد می‌گیرد حتی بخش‌های نه چندان خوشایند وجودش هم قابل قبول است، پس می‌تواند همان‌طوری باشد که واقعا هست، و این هیچ ایرادی ندارد.

۳. به احساسات بچه‌ها گوش بدهید

خیلی وقت‌ها کودک تنها نیاز دارد به احساساتش گوش دهید. چه شش ماهه باشد چه شانزده ساله، نیاز دارد به احساساتی که بروز می‌دهد توجه کنید. پس از آنکه احساساتش را بروز دهد، می‌تواند رهایشان کند تا از زندگی‌اش بیرون بروند. و بعد تعجب خواهید کرد این کار تا چه اندازه خونگرمی و صمیمیت را در او افزایش می‌دهد. اما برای این که نزد شما احساس امنیت کند و حرف‌هایش را بزند، باید تمام حواس‌تان به او باشد و کاملا به او گوش دهید. اگر مطمئن باشد در امنیت قرار دارد، حیرت خواهید کرد به چه راحتی می‌تواند خود را از بار سنگین احساسات رها کند. باید چه کنید؟ به حرف‌هایش خوب گوش دهید، حواس‌تان کاملا به او باشد. در مقابل وسوسه‌ی خوب کردن حال او و از بین بردن آن احساسات دردسرساز مقاومت کنید. کودک شما به طور غریزی می‌داند چطور حال خودش را خوب کند. به این مثال‌ها دقت کنید.

«به نظر خیلی ناراحتی می‌رسی. همه گاهی وقتا ناامید و ناراحت می‌شن… خیلی دوست دارم حرفات رو بهم بزنی.»

«می‌دونم اونقدر عصبانی هستی که فقط می‌خوای جیغ بکشی و داد بزنی و گریه کنی. هرکسی گاهی وقتا همچین حسی بهش دست می‌ده. من اینجام تا همه‌ی حرفات رو بشنوم. می‌تونی برام تعریف کنی که چقدر عصبانی و ناراحتی.»

چرا این‌ رویکرد هوش هیجانی را تقویت می‌کند؟

  • احساسات سالم انسانی باید در ما ایجاد شود، وجودمان را درنوردد و بگذرد. وقتی به جای ابراز احساسات به شکلی سالم، آن را خفه یا سرکوب می‌کنیم، احساسات‌ درون ما باقی می‌مانند. اما بچه‌ها از احساسات پرقدرتی که آنها را فرامی‌گیرد می‌ترسند و تا وقتی جای امنی برای ابرازشان پیدا نکنند، می‌کوشند آن را نادیده بگیرند. وقتی احساسات در بدن کودک تلنبار می‌شود، کج‌خلقی به راهی طبیعی برای ابراز احساس تبدیل می‌شود.
  • وقتی با کمک ما کودکان‌مان احساس امنیت کنند و از احساسات‌شان بگویند، نه‌تنها روح و جسم آنها را شفا می‌دهیم، بلکه کمک می‌کنیم به روند عواطف درون خود اعتماد کنند، به این ترتیب در آینده می‌توانند بدون کج‌خلقی یا سرکوب احساسات خود، از پس آن بربیایند.

۴. حل مسئله را به کودکان یاد بدهید

هر احساسی پیامی برای ما دارد، و بیهوده نیست. به بچه‌ها یاد بدهید احساسات‌شان را حس و درک کنند، با آن مدارا کنند و بدانند لازم نیست در واکنش آنی به احساسات خود کاری انجام دهند. به او یاد دهید وقتی فشار احساسات از روی او برداشته شد، در صورت لزوم می‌تواند به حل مشکل بپردازد و کاری انجام دهد.

اغلب اوقات، وقتی کودکان (و نوجوانان) عواطف خود را درک کردند و آن‌ را پذیرفتند، از قدرت احساسات کاسته می‌شود و کم کم ناپدید می‌شوند. اینجاست که زمانِ حل مسئله می‌رسد. گاهی بچه‌ها خود از پس این کار برمی‌آیند. گاهی نیز به هم‌فکری و کمک شما نیاز دارند. معمولا خیلی دوست دارید مشکلات بچه‌ها را برایشان حل کنید اما تا وقتی خودشان از شما کمک نخواستند پا پیش نگذارید؛ با این کار به او می‌گویید به توانایی او برای حل مشکلاتش اعتماد دارید.

«حتما خیلی ناراحتی که دوستت چون مریض بود نتونست بیاد پیشت. می‌دونم خیلی دوست داشتی باهاش بازی کنی. وقتی بهتر شدی شاید بتونیم به کمک هم یه کار دیگه پیدا کنیم که ازش لذت ببری.»

«خیلی ناراحت شدی که سام حاضر نبود اجازه بده تو هم نوبتت رو بازی کنی، اما خب در عوض تو هم خوشت میاد باهاش بازی کنی. شاید بد نباشه به سام بگی چه احساسی داری.»

و اما چرا این‌ رویکرد هوش هیجانی را تقویت می‌کند؟

  • بچه‌ها نیاز دارند احساسات‌شان را بیان کنند و در کنارش بدانند چطور با راه‌حل‌های سازنده مشکلات‌ را حل کنند. این کار نیاز به تمرین دارد و این ما هستیم که باید با آنها تمرین کنیم.
  • تحقیقات نشان داده‌اند تنها از طریق همدردی با بچه‌ها نمی‌توان به آنها یاد داد احساسات‌شان را کنترل کنند، زیرا همدری مشکل آنها را حل نمی‌کند فقط حال‌شان را بهتر می‌کند. باید به بچه‌ها یاد داد احساسات خود را پیامی بدانند که به آنها می‌گوید باید رفتارشان را در مورد بعضی چیزها تغییر دهند، از این طریق است که آنها را توانمند می‌سازیم.
  • همه‌ی بچه‌ها برای آموختن شیوه‌ی ابراز نیازهایشان بدون حمله به شخصی دیگر، نیاز به مربی‌ و راهنما دارند.

۵. بازی کنید

وقتی متوجه یک الگوی رفتاری غلط در کودک می‌شوید، باید بدانید احساسات فراوانی در او جمع شده و او نمی‌داند چطور با آن‌ برخورد کند. بهترین درمان در این زمان «بازی» است.

مثلا شاید کودک چهار ساله‌تان همیشه مادرش را می‌خواهد. به جای این که مسئله را شخصی کنید و از کودک ناراحت شوید، با یک بازی به او کمک کنید با احساساتش روبه‌رو شود و بفهمد چقدر به مامان می‌چسبد. در این بازی «تلاش» نمایشی بابایی بیچاره برای جدا کردن او از مادر به جایی نمی‌رسد. پدر بین مادر و کودک قرار می‌گیرد و غرش می‌کند «نمی‌ذارم به مامان برسی… هی! اول باید من رو شکست بدی! وای چه زوری داری، تو چقدر قوی هستی! اما این دفعه نمی‌ذارم من رو شکست بدی!»

کودک چهار ساله‌تان می‌خندد، تلاش می‌کند و فرصت دارد ثابت کند همیشه می‌تواند به مامان برسد. از طرف دیگر تمام آن نگرانی‌های سرکوب‌شده‌ای که باعث می‌شد دنبال مادرش بگردد و به او بچسبد از بین می‌رود.

و اما چرا این رویکرد هوش هیجانی را تقویت می‌کند؟

  • همه‌ی بچه‌ها هر روز احساسات فراوانی را تجربه می‌کنند. آنها اغلب احساس ضعف، نادیده گرفته شدن، خشم، ناراحتی، ترس یا حسادت دارند. بچه‌هایی که از لحاظ احساسی سالم باشند این عواطف را با بازی پشت سر می‌گذارند، کاری که همه‌ی بچه‌ها انجام می‌دهند. اگر به کودک‌تان کمک کنید چالش‌های بزرگ و درونی خود را با بازی نشان دهد به او امکان می‌دهید مشکلاتش را حل کند و به سراغ چالش بعدی برود که با توجه به رشد و اقتضای سن بر سر راهش قرار دارد.
  • کودکان و حتی خیلی از بزرگسالان، نمی‌توانند چالش‌های احساسی و عمیق خود را در قالب کلمات توضیح بدهند. اما کودکان می‌توانند این چالش‌ها را به‌صورت نمادین در بازی نشان دهند و مشکل را حل کنند بی‌آنکه حرفی درباره‌اش زده باشند.

چرا هوش هیجانی مهم است؟

هر کسی که سعی کرده است هنگام ناراحتی ، عصبانیت یا بسیار هیجان زده به وضوح فکر کند ، درک خواهد کرد که احساسات چقدر می توانند بر ما سلطه داشته باشند. احساسات بخشی از انسان بودن است و کودکان نوپا ، کودکان و نوجوانان ما نیاز به کمک و پشتیبانی دارند تا آنها را به ابزاری برای کنار آمدن با احساسات بزرگ خود مجهز کنیم. همه احساسات مهم هستند و احساس شرمندگی وجود ندارد زیرا احساسات مختلف تجربه می شود. درک ، برچسب زدن و کنترل احساسات منجر به کودکان شادتری می شود که احساس امنیت و آرامش می کنند.

تأثیر آموزش هوش هیجانی چیست؟

کودکانی که از نظر احساسی باهوش هستند می توانند:

ایجاد و حفظ روابط سالم ؛

برقراری ارتباط مثبت و نه دفاعی ؛

مقابله با چالش ها با روشی کمتر مضطرب و مثبت

استرس کمتری داشته باشند.

اگر کودکی نتواند احساسات خود را پردازش کند و به طور مناسب با آنها برخورد کند ، ممکن است ‘گیر کند’ ، و هر بار که در موقعیت مشابهی قرار می گیرید ، با همان احساسات پاسخ دهد. این وضعیت همیشه محرک آن احساسات خواهد بود. به عنوان مثال ، اگر از کودکی که از او خواسته می شود کلمات را هجی کند و او به دلیل عدم موفقیت احساس شرم کند ، این کودک همیشه هجی ها را با احساسات منفی ارتباط می دهد.

5 دلیل اهمیت هوش هیجانی در کودکان

1. آگاهی از خود

2. تنظیم اقدامات خود

3. تحریک انگیزه

4. همدردی با دیگران

5. مهارت های اجتماعی بهتر