اما پلنگ سیاهی به اسم باگیرا او را در کنار قایقی شکسته پیدا می‌کند. باگیرای مهربان نوزاد را موگلی می‌نامد و پیش خانواده گرگ‌ها می‌برد تا مادر آن‌ها که خود چند توله دارد او را به فرزندی قبول کند،

موگلی در کنار خانواده گرگ‌ها بزرگ می‌شود، اما درست ده سال بعد از این اتفاق جلسه‌ای برگزار می‌شود و در آن همه اهالی جنگل به این نتیجه می‌رسند که موگلی باید از آنجا برود! زیرا شر خان، ببر آدم‌خوار جنگل، دوباره بازگشته است. بله این موضوع باعث می‌شود تا باگیرا تصمیم بگیرد موگلی را به دهکده آدم‌ها ببرد، اما پسرک دوست ندارد جنگل را ترک کند، به همین خاطر از آنجا فرار می‌کند.اما هنگام فرار با شر خان درگیر میشود و باکیرا و سیما اورا نجات میدهند

اما با تلاش های مکرر سعی میکنند نشان دهند که آدم ها هم میتوانند باعث آسیب نرساندن به جنگل باشند ...