روزی روزگاری دانشمندی بود به نام مارک. او چیزهای مختلف زیادی با انواع مختلف بیت ها و باب ها ساخت.


یک روز پیاده به سمت محل کارش می رفت و تکه های آهن زیادی پیدا کرد، بنابراین آنها را برداشت. در ابتدا شش قطعه  پیدا کرد و وقتی به درب کارگاهش رسید دو قطعه دیگر نیز پیدا کرد.

آن روز برای مارک روز بدی بود، زیرا رئیسش در وقت ناهار وارد شد و گفت: "مارک، تو دیگه فایده ای نداری وجات اینجا نیست، بنابراین آمده ام بگویم اخراج شدی! این آخرین روز شما در اینجاست. من بدم نمی آید که بمانی تا وسایلت را جمع کنی، اما فردا نمی آیی.


اما مارک به تازگی ایده ای به ذهنش رسیده بود. بنابراین آن روز، به جای اینکه وسایلش را جمع کند، تصمیم گرفت چیزی درست کند. معلوم شد که اختراع او مرد آهنی است. مارک می خواست چیزی بسازد که بتواند رئیس را نابود کند تا بتواند شغلش را پس بگیرد.

وقتی کار تمام شد، مرد آهنی بلندتر از یک خانه شده بود. خوشبختانه دفتر مارک به اندازه دو خانه بلند بود، بنابراین مرد آهنی مناسب بود. 


مرد آهنی در اولین قدم به دنبال رئیس مارک گشت اما او فرار کرده بود مرد اهنی با گشتن در اتاق او توانست مکان رئیس خود را پیدا کند و فهمید که او نیز این مسئله را فهمیده است.

Iron Man 4K Mobile Wallpapers - Top Free Iron Man 4K Mobile Backgrounds -  WallpaperAccess

وقتی مرد اهنی به انجا رسید دید که رئیس نیز اختراعی  کرده است و نام اورا فلاش گذاشته بود خصوصیات اصلی فلاش این بود که دارای سرعت بسیار زیاذی بود اما مرد اهنی قویتر بود و توانست فلاش را با یک صربه مهلک لیزری شکست دهد و جسد او را ذوب کند.