هر روز صبح همینطوره من کاملاً در رختخواب کاملم از خواب بیدار می شوم. لباس کاملم را می پوشم و یک روز عالی دیگر را آغاز می کنم. من همیشه باید مراقب آنچه میخورم باشم تا بینقص بمانم و در همه چیز، از ورزش گرفته تا یوگای زیر آب، خوب عمل کنم. بیا با آن روبرو شویم. من خسته شدم. به سمت اسپارکلز گنگ، ، اسب جادویی احمقم رفتم تا شکایت کنم. روی مقداری یونجه نشستم و آهی کشیدم. کاملاً غر زدم: «خیلی از کامل بودن حوصلهام سر میرود» ، «من میتوانم هر سال نمرههایم را پیشبینی کنم - عالی، بینقص، بینقص.» یک تار موی کاملاً بلوند جلوی صورت بی عیب و نقص من چرخید، در حالی که اسپارکلز مرا به سمت تخت سوق داد. من رفتم، اما نه بدون توجه به برق زدن در چشمانش.
روز بعد از خواب بیدار شدم و خودم را در آینه دیدم. مطمئنم که افراد روی نپتون مجبور بودند برای فریاد من گوشهای خود را بپوشانند - به عبارت ساده، من زشت به نظر می رسیدم. اسپارکلز چه کرده بود؟ چند لباس چروک انداختم و به داخل اصطبل سوار شدم. از اسپارکلز خواستم به من بگوید چه کرده است، اما او فقط لبخند زد. دوباره بیرون رفتم وحدس میزنم گفتم از کامل بودن حالم به هم میخورد.
من در آن روز در همه چیز وحشتناک بودم حتی درکلاس رنگ آمیزی آماتور. موهایم به صورت دم اسبی درهم و برهم با توده های موی گره خورده از بالای حالت ناراحت من بیرون زده بود. آیا اسب خنگ من نمی توانست چیزی کمی کمتر تحریک کننده فکر کند؟ بعد از ژیمناستیک، داشتم به خانه برمی گشتم که تابلوی مغازه نظرم را جلب کرد. در آن نوشته شده بود: «فروشگاه چیزکیک خانم مکآدرکنیآن چیزکیک را داشته باشید».
من همیشه سعی کرده بودم به خاطر رژیم غذایی به آن نگاه نکنم، اما اکنون واقعاً میتوانم آن چیزکیک را بخورم! من دویدم و با اشتیاق بیش از حد یک چیزکیک فاج سه گانه خریدم و نگاهی عجیب از طرف خانم پیشخوان دریافت کردم. فوق العاده است.
آن هفته، در هر کاری که انجام میدادم بد بودم، اما چیزی یاد گرفتم که اگر بینقص بمانم، هرگز نمیتوانستم داشته باشم. من هنر تلاش کردن را کشف کردم، و اگرچه به سختی نمره برتر را دریافت کردم، بهترین عکس را به آن دادم. ناقص بودن آنقدرها هم بد نیست، به خصوص زمانی که می توانید هر چند وقت یکبار یک چیزکیک بخورید!
دیدگاه خود را بنویسید