خرگوشی به نام «جودی هاپز»که تصمیم میگیرد پلیس شود. این تصمیم، پدر و مادرش را نگران میکند و میخواهند با ترفندهایی او را منصرف کنند؛ چون خطرهای زیادی دارد؛ اما او بالاخره به آکادمی پلیس زوتوپیا میرود و در تمام مراحل آزمایشی پیروز میشود و به عنوان اولین خرگوش پلیس، عضو پلیس شهر زوتوپیا میشود. زوتوپیا ظاهراً رویاییترین شهر دنیاست؛ اما چون جودی کوچک و ضعیف است به او کار خیلی معمولی میدهند. جودی تصمیم میگیرد خودش را نشان دهد تا مثل پلیسهای واقعی با او رفتار شود. او پرونده ی حساسی را دنبال میکند و در این مسیر با اتفاقهای خیلی عجیب و مهم روبهرو میشود که داستان را جذابتر و زیباتر میکند..،شهری به اسم زوتوپیا که کاملاً تحت کنترل حیواناتی است که در آن به موجودات تکاملیافته و متمدنی تبدیل شدهاند می گذرد. پستانداران و درندگان سالهای بسیاری است که با هم صلح کردهاند، جودی در این شهر با تبهکاری آشنا میشود که روباه است و روباه سعی دارد که نشان دهد مجرم نیست او به جودی قول میدهد تا پرونده اش را حل کند ،آن ها به دنبال حل پرونده میروند و دچار خطرات فراوانی میشوند ،اما آن ها متوجه میشوند که در شهر پستانداران وقتی گم میشوند بسیار خطرناک و وحشی میشوند حیواناتی مثل یوزپلنگ،سمور،شیر،گرگ هاو ..چون کسی به آن ها دارو میدهد تا وحشی شوند و خطرناک ،و همین طور باعث میشود تا خانواده آن ها نگرانشون شوند و از جودی بخواند تلاش کند تا آن ها را پیدا کند ،بعد از تلاش های زیاد فکر میکنند کسی که این کار را میکند شهردار زوتوپیا است .آن ها شهردار را دستگیر میکنند و فکر میکنند پرونده را حل کرده اند ..اما بعد از چند روز متوجه میشوند اشتباه کرده اند و پستانداران موجودات مهربانی هستند اما کسی قصد دارد مردم شهر را اذیت کند ، که متوجه میشوند کار شهردار نیست و منشی او باعث این اتفاق ها شده است،آن ها شهردار را آزاد کرده و منشی او که این کارهای خطرناک را کرده است را دستگیر کردند ،و حیواناتی که گم شده بودند تیمار شدند و به آغوش خانواده خود بازگشتند و روباه که در این پرونده به خرگوش کمک کرده بود همکار او پلیس شهر زوتوپیا شد ،
ودوباره زوتوپیا به شهری آرام تبدیل شد و همه حیوانات در صلح و آرامش درکنار هم زندگی کردند ...
«پایان»
دیدگاه خود را بنویسید